- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا شود جای آن باشد که مردم در میان شیدا شود
2 من چنین دانم که باشد نسخه ای از روی او صورتی از آینه خورشید اگر پیدا شود
3 ماه رویا، کی رسد در آفتاب روی تو شمع را هر چند سر تا آسمان بالا شود
4 از تو دل چون آبله خون گشت در دنبال تو اشک را از بس دویدن آبله برپا شود
5 من به تنهایی همی گریم، اگر پیدا کنی هر دری کز چشم من بیرون فتد، درها شود
6 سبزه تر برکشیدی زان رخ چون آفتاب راز من چون سبزه می ترسم که در صحرا شود
7 می خلد بر جان من آن خط که بر لب می کشی مارکی شیرین شود با آنکه در خرما شود
8 خسرو، از بهر تو اندر دیده خود جای ساخت چشم می دارد که در کوی وصالش جا شود