1 از رنگ رخت قمر توان کرد وز لعل لبت شکر توان کرد
2 گر از دهنت خبر توان یافت در راه عدم سفر توان کرد
3 ماییم دو دیده وقف کرده سویت نظری مگر توان کرد
4 بردار ز روی طره کاین دم شام غم ما سحر توان کرد
5 خسرو چو اسیر گشت بر وی می کن که ازین بتر توان کرد