- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از سر جان درگذر گر وصل جانان بایدت بر در دل خیمه زن گر عالم جان بایدت
2 داروی درد محبت ترک درمان کردنست دردی دردی بنوش ار زانک درمان بایدت
3 دادهئی خاتم بدست دیو و شادروان بباد وانگه از دیوانگی ملک سلیمان بایدت
4 راه تاریکی نشاید قطع کردن بیدلیل خضر راهی برگزین گر آب حیوان بایدت
5 از سر یکدانه گندم در نمیآری گذشت وز برای نزهت دل باغ رضوان بایدت
6 راه دریا گیر اگر لؤلؤی عمانت هواست دست دربان بوس اگر تشریف سلطان بایدت
7 حکم یونان یابد آنکش حکمت یونان بود حکمت یونان طلب گر حکم یونان بایدت
8 دل بناکامی بنه گر کام جانت آرزوست ترک مستوری بده گر عیش مستان بایدت
9 بی سر و سامان درآ خواجو اگر داری سری وز سر سر در گذر گر زانک سامان بایدت