-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از برای مال، گشتن کوه صحرا تا به کی؟! در ره دین، پا فگندن بر سر پا تا به کی؟!
2 از برای اینکه گیری در عوض کامی از او خویشتن را این قدر دادن به دنیا تا به کی؟!
3 میگذارم حج واجب، سال دیگر تا به چند؟! میدهم مال خدا، امروز و فردا تا به کی؟!
4 گشتن از بالانشینی زیر دست نفس خویش گفتن صد حرف بیجا، بر سر جا تا به کی؟!
5 در فریب جاهلی چند، ای ریاضت کش مدام خویش را در شیشه کردن همچو صهبا تا به کی؟!
6 آب عمر از سرگذشت و، کاخ تن از پا فتاد! آرزوها در نمیآیند از پا تا به کی؟!
7 این قدر گردنکشی از گفتهٔ حق تا به چند؟! اینچنین فرمانپذیری پیش دنیا تا به کی؟!
8 خویشتن را از درشتیها سراسر ساختن پایمان هرکسی چون سنگ سودا تا به کی؟!
9 بردن از گردنکشی هر لحظه خود را بر فلک خویش را انداختن از طاق دلها تا به کی؟!
10 خشک کردن کشت طاعت را ز بس بیحاصلی دادن آب زندگی را سر به صحرا تا به کی؟!
11 استخوان واعظ از سنگ جفا شد توتیا بودن ای دل همچنان چون سنگ خارا تا به کی؟!