-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از برای دلم ای مطربهٔ پردهسرای چنگ بر ساز کن و خوش بزن و خش بسرای
2 از حریفان صبوحی به جز از مردم چشم کس نگیرد به مئی دست من بی سر و پای
3 چنگ اگر زانکه ز بی همنفسی مینالد باری از همنفس خویش چه مینالد نای
4 امشب از زمزمهٔ پردهسرا بی خبرم ای حریفان برسانید بدوشم بسرای
5 گفتم از باد صبا بوی تو مییابم گفت چون ترا باد بدستت برو میپیمای
6 ساربان گر بخدنگم زند از محمل دوست بر نگردم که نترسد شتر از بانگ درای
7 چون مرا عمر گرامی بسر آید بیتو تو هم ای عمر عزیزم بعیادت بسر آی
8 جای دل در شکن زلف تو میبینم و بس لیک هر جا که توئی بر دل من داری جای
9 چون شدی شمع سراپردهٔ مستان خواجو ز آتش عشق بفرسای و تن و جان بفزای