دوستی از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 9

خواجه عبدالله انصاری

آثار خواجه عبدالله انصاری

خواجه عبدالله انصاری

دوستی نگذشت جز دوست و دیگر همه آوار٭

دوستی نگذشت جز دوست و دیگر همه آوار٭ ,

ذاکر و مذکور یکی، ورسم ذکر ازو یادگار. ,

الهی! فریاد از یاد مداره و دیدار بهنگام ٭ و آشنائی بنشان و دوستی بی‌پیغام. و از یاد پیش از محبت والهی آمیختن دریاد. ,

الهی! چه یاد کنم کی همه یارم ٭ من خرمن نشان خود فراباد نهادم بهانه، من بهانه چون شویم ٭ و کی گفت علتست چون گویم؟ چه سود از علو کوشش و پاداش ٭ که مولی فرا بودنی گفت که باش. ,

الهی! جز تو ترا کی ستاید ٭ در یاد جز از تو کس نماند ,

جز تو ترا که داند؟ ٭ هیچ کس نتواند ,

و هر که ترا بخود جوید ٭ بر سزای خود فرو ماند. ,

ترا بتو از تو ترا می‌جویند ٭ و باتو بتو از تو ترا می‌گویند. ,

بیننده گنگ است و آگاه گویاست ٭ بینا در دیده غرق است و پرکنده جویاست. واله شیخ بوده بسامره، سید از قدیمان مشایخ از پیران سری سقطی. شیخ الاسلام گفت کی شیخ بوالحسن بشری ٭ مرا گفت: که شیخ بوالحسین همدانی گفت ، کی بوطبیب بن جعفر گفت، کی شجاع صوفی گفت، که سری سقطی ٭: که بسامره شدم بمسأله بواله، سالی آنجا بماندم تا در وی جای آن یافتم گفتم: آن معرفت کی ورای آن معرفت نیست چیست؟ گفت: آنک اللّه نزدیکتر همه چیز دانی بخود و دوستر همه چیز. ,

شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه: کی سخن پیشینه تمام بود، دیگر عطف بود، باز داشتن و پوشیدن یعنی تلبیس را، تا دران پیشینه لفظ بتواند شنید یعنی در قرب. ازینجا بمعرفت باز باید شد. واللّه اعلم. ,

عکس نوشته
کامنت
comment