هفتاد سال شد که دل من در از اهلی شیرازی غزل 139

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

هفتاد سال شد که دل من در آتش است

1 هفتاد سال شد که دل من در آتش است می سوزد و هنوز بدین سوختن خوش است

2 عیبم مکن که رفت ز دستم عنان دل من پیر و ناتوان و هوس تند و سرکش است

3 از بسکه نازک است دل آن بهار حسن ز آمد شد نسیم سحرگه مشوش است

4 جانم فدای آدمیی کو فرشته خوست ورنی به حسن هرکه تو بینی پری وش است

5 اهلی اگرچه دوست کند جلوه بر همه خرم دلی که آینه اش صاف و بی غش است

6 برق حسن تو عجب خرمن ما زود بسوخت این گمان گرچه دلم داشت چنین زود نداشت

7 طمع بوس و کنار تو که اهلی بودش پیش ازین بود که دامان می آلود نداشت

عکس نوشته
کامنت
comment