1 سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
2 گوهری کز صدفِ کُون و مکان بیرون است طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
3 مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش کو به تأییدِ نظر حلِّ معما میکرد
4 دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
5 گفتم این جامِ جهانبین به تو کِی داد حکیم؟ گفت آن روز که این گنبدِ مینا میکرد
6 بیدلی در همه احوال خدا با او بود او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
7 این همه شعبدهٔ خویش که میکرد این جا سامری پیشِ عصا و یدِ بیضا میکرد
8 گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند جُرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
9 فیضِ روحُ القُدُس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
10 گفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از پی چیست گفت حافظ گلهای از دلِ شیدا میکرد
معنی شعر:
برای رسیدن به اهداف خود از عقل و اندیشه بهره ببر. به جز با خردمندان و دنیا دیدگان دور اندیش با احدی مشورت نکن. راز دلت را با هیچ کس مگو ، برای حل مشکلات از خداوند طلب یاری کن.