برآ ز خانه، که از خان و مان از واعظ قزوینی غزل 487

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

برآ ز خانه، که از خان و مان خویش برآیم

1 برآ ز خانه، که از خان و مان خویش برآیم بحرف زودتر آ، تا بخویش دیرتر آیم

2 اگر عتاب نمایی تو، من بتاب در افتم اگر ز جای در آیی تو، من ز پای درآیم

3 بدست و پا زدن این ره نمیرسد بنهایت مگر تمام شود عمر و، در رهت به سر آیم

4 ز رشک اینکه مبادا ترحمت به دل آید چنین شکسته نمیخواهمت که در نظر آیم

5 ز حیرت گل رویت، اگر ز کار نیفتم بگو، ز عهده، بی طاقتی چگونه برآیم؟!

6 چسان ز دیدن واعظ دل چو سنگ تو سوزد؟ نمانده آن قدر از هستیم، که در نظر آیم!

عکس نوشته
کامنت
comment