- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برآ ز خانه، که از خان و مان خویش برآیم بحرف زودتر آ، تا بخویش دیرتر آیم
2 اگر عتاب نمایی تو، من بتاب در افتم اگر ز جای در آیی تو، من ز پای درآیم
3 بدست و پا زدن این ره نمیرسد بنهایت مگر تمام شود عمر و، در رهت به سر آیم
4 ز رشک اینکه مبادا ترحمت به دل آید چنین شکسته نمیخواهمت که در نظر آیم
5 ز حیرت گل رویت، اگر ز کار نیفتم بگو، ز عهده، بی طاقتی چگونه برآیم؟!
6 چسان ز دیدن واعظ دل چو سنگ تو سوزد؟ نمانده آن قدر از هستیم، که در نظر آیم!