-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گل اندامی که گلگون میدواند بدان نازک تنی چون میدواند
2 بگاه جلوه از چابک سواری فرس بر شاه گردون میدواند
3 مگر خونم بخواهد ریخت امشب که برعزم شبیخون میدواند
4 چو گلگون سرشکم مردم چشم ز راه دیده بیرون میدواند
5 چنانش گرم رو بینم که چون آب دمادم تا بجیحون میدواند
6 برو در خواهد آمد خون چشمم بدین گرمی که گلگون میدواند
7 سپهرم در پی خورشید رویان بگرد ربع مسکون میدواند
8 چنین کز چشم خواجو میرود اشک عجب نبود گرش خون میدواند