1 احزاب فتاده اند در خط جنون هر لحظه به رنگی شده چون بوقلمون
2 با اینکه ندانند برون را ز درون کل حزب بما لدیهم فرحون
1 این نبینی که چو هنگام بهار آید شاخ خرم شود و غنچه ببار آید
2 نک بهار آمد و خندید گل سوری که بخندد گل سوری چو بهار آید
1 ز بسکه از دل مردم همی برآید دود سیه شده است رخ مه بر آسمان کبود
2 ازین وزیر که شاه اختیار کرده نهاد اساس سلطنتش از فراز رو بفرود
1 فضا و ساحت عدلیه یارب از چپ و راست تهی ز مردم دیندار و دین پرست چراست
2 بنای کژ نشود راست گفته اند ولیک بدست کژ منشان این بنای کژ شده راست