فریدون از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 220

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

فریدون ز گفتار او گشت شاد

1 فریدون ز گفتار او گشت شاد دلش تازه تر گشت و رخ بر گشاد

2 بفرمود نستوه را ساختن سپاهی گزید از سر تاختن

3 ز گنجش بداد آن که در خورد بود سلیح سوار دلاور چو دود

4 سپهبد ز درگاه از آن سان شتافت که باد بزان گرد او درنیافت

5 از آن، تازیان آگهی یافتند سوی شاهشان تیز بشتافتند

6 چو آن آگهی سوی کنعان رسید رخش گشت ماننده ی شنبلید

7 بدانست کز بهر او تاخته ست چنان لشکری کینه کش ساخته ست

8 ز کار پدر یکسر آگاه بود که آزرده از وی دل شاه بود

9 شکسته سپاهش بدان سان دوبار که خیره شد از وی دل روزگار

10 از این راز کنعان بترسید سخت بیابان گرفت و رها کرد رخت

11 سوی حضرموت و بیابان شتافت سپهبد بیامد مر او را نیافت

12 چو بنگاه برجای بگذاشتند سپاه و سپهدار برگاشتند

13 وز آن جا به درگاه گشتند باز سپهبد چنین گفت با شاه راز

14 که کنعان به راه بیابان گریخت گریزی کجا تیر و ترکش بریخت

15 بیابان چنان کاندر او آب نیست دد و دام را اندر او خواب نیست

16 از آن راه مردم نیابد گذر نه شیر ژیان و نه مرغ به پر

17 بویژه که ناساخته شد به راه چنان دادن که در راه گردد تباه

عکس نوشته
کامنت
comment