- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پر طاوست مبین و پای بین تا که سؤ العین نگشاید کمین
2 که بلغزد کوه از چشم بدان یزلقونک از نبی بر خوان بدان
3 احمد چون کوه لغزید از نظر در میان راه بیگل بیمطر
4 در عجب درماند کین لغزش ز چیست من نپندارم که این حالت تهیست
5 تا بیامد آیت و آگاه کرد کان ز چشم بد رسیدت وز نبرد
6 گر بدی غیر تو در دم لا شدی صید چشم و سخرهٔ افنا شدی
7 لیک آمد عصمتی دامنکشان وین که لغزیدی بد از بهر نشان
8 عبرتی گیر اندر آن که کن نگاه برگ خود عرضه مکن ای کم ز کاه