فرخنده باد از امیر معزی نیشابوری قصیده 147

امیر معزی نیشابوری

آثار امیر معزی نیشابوری

امیر معزی نیشابوری

فرخنده باد عید شهنشاه دادگر

1 فرخنده باد عید شهنشاه دادگر سلطان شرق و غرب و شهنشاه بحر و بر

2 صاحبقران عالم و دارندهٔ زمین آموزگار دولت و فرماندهٔ بشر

3 شاهی‌ که هست در شرف و اصل خویشتن افراسیاب صورت و آلب ارسلان گهر

4 سلطان عادل است و جهان جمله آن اوست واندر کمال و عقل جهانی است مختصر

5 بگشاد بخت فرخ او پّر و بال خویش فتح است زیر بالش و عدل است زیر پر

6 عالم به دست اوست‌ گمان می‌برم‌ که هست یکدست او قضا و دگر دست او قَدَر

7 بس شاه و میرلشکر و بس خصم جنگجوی کز دولت و سعادت سلطان دادگر

8 آن شاه شد مسخر و آن میر شد رهی آن خصم شد مزور و آن جنگ شد هدر

9 شاها تو را خدای هنر داد و بخت نیک زیرا که بخت نیک بود مایهٔ هنر

10 با جان بی‌بصر نبود هیچکس عزیز جان است خدمت تو و دیدار تو بصر

11 خواهد که جان خویش فروشد به زرّ و سیم هر خسروی که نام تو خواند ز سیم و زر

12 دیدار توست حج همه خلق روز عید ایوان توست کعبه و درگاه تو حَجَر

13 از صد هزار حج پذیرفته بهترست این عدل کردن تو و این همت و نظر

14 گرچه ز بهر طاعت و خشنودی خدا هستند حاجیان به سوی ‌کعبه راهبر

15 پیش تو آمدی به زیارت هزار بار گر سنگ کعبه راه پُرستیّ و جانور

16 عیدت به فال نیک بشارت همی دهد کامسال کار توست همه نصرت و ظفر

17 بر خور همی ز شادی و شاهی و خرمی کز صد هزار عید چنین برخوری دگر

18 جاوید شاد باش و خداوند و شاه باش عالم همی ‌گذار و ز عالم مکن ‌گذر

19 کین توز و دین فروز و طرب ساز و خصم سوز زرّ بخش وجود پرور و می‌ گیر و نوش خور

عکس نوشته
کامنت
comment