فَرُّخا از تو دلم از شهریار گزیدهٔ غزلیات 66

فَرُّخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز

1 فَرُّخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز خبر از کوی تو می‌آوردم باد هنوز

2 در جوانی همه با یاد تو دلخوش بودم پیرم و از تو همان ساخته با یاد هنوز

3 دارم آن حجب جوانی که زبان‌بند منست لب همه خامشیم دل همه فریاد هنوز

4 فرخ خاطر من خاطره شهر شماست خود غم‌آبادم و خاطر فرح‌آباد هنوز

5 دوری از بزم تو عمری‌ست که حرمان منست زدم و می‌زنم از دست غمت داد هنوز

6 با منت سایه کم از گلشن آزادی چیست می‌برم شکوه‌ات ای سرو به شمشاد هنوز

7 یاد گلچین معانی و نوید و گلشن نوشخواری بود و نشئهٔ معتاد هنوز

8 بیست سال است بهار از سر ما رفته ولی من همان ماتمیم در غم استاد هنوز

9 صید خونین خزیده به شکاف سنگم که نفس در نفسم با سگ صیاد هنوز

10 شهریار از تو و هفتاد تو دلشاد ولی خود به شصت است و ندیده است دل شاد هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment