فرهاد را ز شیرین، حرمان از اهلی شیرازی غزل 163

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

فرهاد را ز شیرین، حرمان ز بخت شور است

1 فرهاد را ز شیرین، حرمان ز بخت شور است گوهر بسنگ می زن، دولت نه کار زور است

2 چون باد تند مگذر، ای شهسوار کاینجا افتاده صد سلیمان، در خاک ره چو مور است

3 گر در تنور سینه آتش زند زبانه در دیده این چه طوفان در سینه این چه شور است

4 ای نوغزال مشکین جز صید دل چه حاصل در وادیی که بینی بهرام صید گور است

5 ای مدعی که کردی قصد هلاک اهلی او مرده و تو زنده حیف از اجل که کور است

6 چراغ همت زاهد چو برق اندک ثبات آمد درآ در سایه ساقی که او خورشید تابان است

7 به سیل گریه اهلی را سر آمد عمر و آن مسکین ز خوناب جگر چشمش هنوز آلوده امان است

عکس نوشته
کامنت
comment