- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فرهاد را ز شیرین، حرمان ز بخت شور است گوهر بسنگ می زن، دولت نه کار زور است
2 چون باد تند مگذر، ای شهسوار کاینجا افتاده صد سلیمان، در خاک ره چو مور است
3 گر در تنور سینه آتش زند زبانه در دیده این چه طوفان در سینه این چه شور است
4 ای نوغزال مشکین جز صید دل چه حاصل در وادیی که بینی بهرام صید گور است
5 ای مدعی که کردی قصد هلاک اهلی او مرده و تو زنده حیف از اجل که کور است
6 چراغ همت زاهد چو برق اندک ثبات آمد درآ در سایه ساقی که او خورشید تابان است
7 به سیل گریه اهلی را سر آمد عمر و آن مسکین ز خوناب جگر چشمش هنوز آلوده امان است