-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ز ملاحت آتشی بر جگر ملک زده خون شده از ملاحتت صد جگر نمکزده
2 مردمک دو چشم من نیست قدمگه سگت وای که کعبتین من جای دو شش دو یک زده
3 از عدم آمدست جان در طلب دهان تو لب بگشا که بهر تو اینهمه راه تک زده
4 تا تو ملول از منی بر سر حرف هستی ام هر سر مو که بنگری تیغ برای حک زده
5 نقد دلم شناختی زان نگهم نمیکنی کی زر قلب من کسی به ز تو بر محک زده
6 جور فلک بسوخت دل آه که کارگر نشد تیر بلا که آه من اینهمه بر فلک زده
7 اهلی از آنپری سبق کس نبرد به نیکویی زهره چه زهره اش بود گرچه ره ملک زده