-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ز قسطنطین به دارالمک ایران تاخته صیت دانش در صف کون و مکان انداخته
2 گه چو ابر اندر بهاران خیمه بر دریا زده گه چو سیل از کوهساران سوی صحرا تاخته
3 در گلوی حق پرستان شهد رحمت ریخته بر سر اعدای دین شمشیر عدوان آخته
4 شاد زی در پیشگاه شهریار حق شناس ای به درگاه شهنشه سر ز پا نشناخته
5 تو بشه فرمان گذاری ما ترا فرمان پذیر تو به دولت باخته دل ما ترا دلباخته
6 تابشی از برق تیغت خرمن مه سوخته جنبشی از نوک کلکت کار عالم ساخته
7 آن یکی شمع کرامت در زمین افروخته وان دگر چتر شهامت بر سپهر افراخته
8 عنقریبستی که بینم مر ترا ز اقبال شه ساخته کار زمین زی آسمان پرداخته
9 تا تو از شادی چو کبکان در نشاط و خنده ای دشمنت بادا ز غم کوکو زنان چون فاخته