1 ای آنکه به جز شادی و جز نور نهای چون نعره زنم که از برم دور نهای
2 هرچند نمکهای جهان از لب تست لیکن چکنم چو اندر این شور نهای
1 بخشای بر آن بنده که خوابش نبود بخشای بر آن تشنه که آبش نبود
2 بخشای که هر کو نکند بخشایش در پیش خدا هیچ ثوابش نبود
1 ای دام هزار فتنه و طراری یارب تو چه فتنهها که در سر داری
2 ای آب حیات اگر جهان سنگ شود والله که چون آسیاش در چرخ آری
1 با هرکه دمی عشق تو آمیخته شد گوئی که بلا بر سر او ریخته شد
2 منصور ز سر عشق میداد نشان حلقش به طناب غیرت آویخته شد
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به