- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرکسی روز وداع از پی محمل میشد تو مپندار که آن دلبرم از دل میشد
2 هیچ منزل نشود قافله از آب جدا زان که پیش از همه سیلاب به منزل میشد
3 گفتم، از محمل آن جان جهان برگردم پایم از خون دل سوخته در گل میشد
4 ساربان خیمه به صحرا زد و اینم عجب است که قیامت نشد آن روز که محمل میشد
5 راستی هر که در آن شکل و شمایل میدید همچو من فتنه در آن شکل و شمایل میشد
6 پند عاقل نکند سود که در بند فراق دل دیوانه ندیدیم که عاقل میشد
7 بگذر از خویش که بیطبع مسالک، خسرو هیچ سالک نشنیدیم که واصل میشد