-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آنجاست من همانجا که دل گشمده من آنجاست
2 هر شب، ای غم، چه رسی در طلب دل اینجا آخر آن سوخته سوخته خرمن آنجاست
3 گم شده جان به شب تیره و چشمم به ره است هم بران بام که خود آن مه روشن آنجاست
4 گفتی، ای دوست که بگریز و ببر جان زین کوی چون گریزم که گروگان دل دشمن آنجاست
5 سر محراب ندارم، من و کویت پس ازین که بت و بتکده گبر و برهمن آنجاست
6 شب نگنجیدم در جامه که گفت از تو صبا که منم جان غریبی و مرا تن آنجاست
7 ماند در ناله هم اندر غم تو خسرو، ازآنک بلبل اینجاست، ولیکن گل و سوسن آنجاست