هر دُر اشکی که آمد چشم از خیالی بخارایی غزل 89

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

هر دُر اشکی که آمد چشم گریان را به دست

1 هر دُر اشکی که آمد چشم گریان را به دست بر سرِ بازار سودای تو بر وجهی نشست

2 شیوهٔ رفتار اگر این است ای سرو بهشت شاخ طوبی را بسی بر طرف جو خواهی شکست

3 سرو اگر لافد به بالای تو آب او مبر سهل باشد زور کردن بر حریف زیر دست

4 میل دل با چشم او از غایت دیوانگی ست عین بی عقلی ست صحبت داشتن با ترک مست

5 می‌کشد پیش خیال او خیالی نقد جان درخور او نیست امّا هرکه هست و هرچه هست

عکس نوشته
کامنت
comment