-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر دمی نقش خیالی می نگارد نور چشم هر نفس شکلی دگر از نو برآرد نور چشم
2 این چنین خوناب دل کز چشم ما گشته روان چشم ما بی آبروئی کی گذارد نور چشم
3 چون خیال اوست هر نقشی که آید در نظر لاجرم بر پردهٔ دیده نگارد نور چشم
4 چشم مستش دل ز عیاران عالم می برد مردم گوشه نشین را خود چه آرد نور چشم
5 نعمت الله نور چشم مردم بینا بود این چنین نوری به مردم می سپارد نور چشم