1 هر دم ز توام غمی دگر باید برد هر روز زدی غمی بتر باید برد
2 شاید که بهایهای بر من گریند کم با تو همی عمر بسر باید برد
1 حبذا ای نسیم جان پرور وی مبارک پی خجسته ا ثر
2 ای زفر تو خاک دیبا پوش وی زدست تو آب جوشنگر
1 ای نقشبند عالم جان اندرین جهان نی نی که نیست هیچ پذیرای نقش جان
2 تو صورت جمالی لابل که گشته معنی آن که خود نبود صورتی روان