-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع گزند میکند در مجمر دل عقده های کار سپند
2 عقده ام از کیست در دل؟ از بلائی آفتی چون نزاکت زود رنج و، چون ملامت دلپسند!
3 چون خموشی، راز دارو، چون سخن حاضرجواب چون اثر بیگانه خوی و، چون دعا بالابلند
4 چون توان جست از کمند سرکشی کز حیرتش تاب را پای برون رفتن نباشد از کمند؟!
5 میکنیم از درد او فریاد، در هر کوچهای گرچو موسیقار میسازند ما را بند بند
6 گر بپرسد کیست از ما این چنین نالان؟ بگو: واعظ بیچاره آشفتهحال دردمند