هر گه آن مه، رخ بنماید از از واعظ قزوینی غزل 303

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع گزند

1 هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع گزند میکند در مجمر دل عقده های کار سپند

2 عقده ام از کیست در دل؟ از بلائی آفتی چون نزاکت زود رنج و، چون ملامت دلپسند!

3 چون خموشی، راز دارو، چون سخن حاضرجواب چون اثر بیگانه خوی و، چون دعا بالابلند

4 چون توان جست از کمند سرکشی کز حیرتش تاب را پای برون رفتن نباشد از کمند؟!

5 می‌کنیم از درد او فریاد، در هر کوچه‌ای گرچو موسیقار میسازند ما را بند بند

6 گر بپرسد کیست از ما این چنین نالان؟ بگو: واعظ بیچاره آشفته‌حال دردمند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر