1 هر دم گذر به کوی و سرایی که ما کنیم هویی فتد ز ناله و وایی که ما کنیم
2 با ما دل آنچه کرد کنیمش اگر کباب هستش هنوز سهل سزایی که ما کنیم
3 روز از کجا گواهی شبهای ما کند؟ چون صبح کافری ست، گوایی که ما کنیم
4 ای پندگو، مگو که «دعا کن ز بهر صبر» تعویذ شاهد است دعایی که ما کنیم
5 با همچو تو حریف که جان می برد به لاغ خود را زنیم تیر دعایی که ما کنیم
6 بربت بر، ای فرشته، که در خورد کعبه نیست گاه نماز رسم و ریایی که ما کنیم
7 لاف وفا زنیم و بنالیم از جفات سگ به بسی بود ز وفایی که ما کنیم
8 بر مشتری خرام که ارزی هزار مهر جانی و دیده ایست بهایی که ما کنیم
9 خسرو ز عشق بی سرو پا باشد، چنین بود احوال خویش را سر و پایی که ما کنیم