1 هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری کنم تا به وقت صبح از مژگان گهرباری کنم
2 گاه از تف دهان دامن بسوزم زهد را گه ز دود سینه سقف آسمان تاری کنم
3 تیر مژگانش به جانم تا رسید از نوک آه زخمها هر صبح در نه طاق زنگاری کنم
4 گر تمنای جفای او به خونریزم بود شحنه غم را به خون خویش هم یاری کنم
5 ضربت غم می خورم سلطانی آسا تا به کی قبله جان روی آن رخسار گلناری کنم