- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر شبم سرمست در کوی افکنی وز بر خویشم به هر سوی افکنی
2 در خم چوگان خویشم هر زمان خسته و سرگشته چون گوی افکنی
3 گر بریزم پیش رویت اشک زار همچو اشکم باز بر روی افکنی
4 چون همه تیری بیندازی تمام پس کمان کین به بازوی افکنی
5 بوی گل اندر دماغ جان ما زان سر زلف سمن بوی افکنی
6 گر سخن گویم ز چین زلف تو از سر کین چین در ابروی افکنی
7 ور کشد مویی دل از زلف تو سر حلق را در حلقهٔ موی افکنی
8 هر شبی عطار را تا وقت صبح عاشقی دیوانه در روی افکنی