هر شبی وقت سحر در کوی از عطار نیشابوری غزل 584

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

هر شبی وقت سحر در کوی جانان می‌روم

1 هر شبی وقت سحر در کوی جانان می‌روم چون ز خود نامحرمم از خویش پنهان می‌روم

2 چون حجابی مشکل آمد عقل و جان در راه او لاجرم در کوی او بی عقل و بی جان می‌روم

3 همچو لیلی مستمندم در فراقش روز و شب همچو مجنون گرد عالم دوست جویان می‌روم

4 هر سحر عنبر فشاند زلف عنبر بار او من بدان آموختم وقت سحر زان می‌روم

5 تا بدیدم زلف چون چوگان او بر روی ماه در خم چوگان او چون گوی گردان می‌روم

6 ماه رویا در من مسکین نگر کز عشق تو با دلی پر خون به زیر خاک حیران می‌روم

7 ذره ذره زان شدم تا پیش خورشید رخش همچو ذره بی سر و تن پای کوبان می‌روم

8 چون بیابانی نهد هر ساعتی در پیش من من چنین شوریده دل سر در بیابان می‌روم

9 تا کی ای عطار از ننگ وجود تو مرا کین زمان از ننگ تو با خاک یکسان می‌روم

عکس نوشته
کامنت
comment