- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد تو چه دانی که برین سینه چها می گذرد؟
2 دل، اگر سنگ بود طاقت آتش نبود آنچه از غمزه او بر دل ما می گذرد
3 گر جفایی کند آن شوخ، مرا عیبی نیست گو بکن، لیک ز اندازه چرا می گذرد؟
4 عاشقان را همه عمر از پی نظاره تو شب به زاری و سحرگه به دعا می گذرد
5 یارب، این باد سحر از چه چنین خوش بوی است؟ مگر اندر سر آن زلف دو تا می گذرد
6 تو چه مرغی کاثرت نیست که از سوز دلم سوخت هر مرغ که بر روی هوا می گذرد
7 خسروا، بگذر از اندیشه خوبان کامروز موسم فتنه و ایام بلا می گذرد