- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد جوینده بش باید، گر بیشتر فروشد
2 با آنکه ما نیرزیم از چشم تو نگاهی هم می دهیم جانی، گر یک نظر فروشد
3 پیوسته گرم بادا بازار تو که در وی لعل تو جان ستاند، چشمم جگر فروشد
4 بفروختند خلقی جان و جهان ز بهرت اندر جهان کسی خود حسن اینقدر فروشد؟
5 سوز از جهان برآرد هر روز خنده تو لختی نمک بگو تا روز دگر فروشد
6 صد جان شیرین ارزد هنگام تلخ گفتن آن تلخ پاسخی کو تا زان دگر فروشد
7 ذکر لب و دهانت در هر دهن نگنجد سرگشته مفلسی کو در و گهر فروشد
8 رعنا بود نه عاشق کاندیشه دارد از جان کز بهر سهل نقدی عیار سر فروشد
9 دارنده سر فروشد بهر بتان و خسرو گر چه جوی نیر زد، روی چو زر فروشد