- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر کرا حسنی بود آیینه دار روی اوست هرکه دارد بوی عشقی از سگان کوی اوست
2 فتنه پیران نه تنها شد که طفل مکتبی چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست
3 عشق خود یاری دهد یعنی که کار کوهکن قوت بازوی عشق است این نه از بازوی اوست
4 دیدنش جان بخشد اما زهر چشمش میکشد زهر و تریاکی عجب با نرگش جادوی اوست
5 گاه گاه از شرم مردم روی ازو پوشم ولی تا نظر در خود کنم بینم که چشمم سوی اوست
6 مست آن چشمند اهلی، نوغر الان جهان وه که هر جا هست صیادی سگ آهوی اوست