- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر دل که وصال تو طلب کرد شب خوش بادش که روز شب کرد
2 در تاریکی میان خون مرد هر که آب حیات تو طلب کرد
3 وآنکس که بنا در این گهر یافت بی خود شد و مدتی طرب کرد
4 آن چیز که یافت بس عجب یافت وآن حال که کرد بس عجب کرد
5 چون حوصله پر برآمد او را بانگی نه به وقت ازین سبب کرد
6 عشق تو میان خون و آتش بردار کشیدش و ادب کرد
7 عشق تو هزار طیلسان را در گردن عاشقان کنب کرد
8 بس مرد شگرف را که این بحر لب برهم دوخت و خشک لب کرد
9 بس جان عظیم را که این درد گه تاب بسوخت گاه تب کرد
10 چون خار رطب بد و رطب خار عقل از چه عزیمت رطب کرد
11 صد حقه و مهره هست و هیچ است این کار کدام بلعجب کرد
12 چون نتوانی محمدی یافت باری مکن آنچه بولهب کرد
13 عطار سزد که پشت گرم است چون روی به قبلهٔ عرب کرد