- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی در دل هر خار غم گلزار جان افزاستی
2 گر نه جوشاجوش غیرت کف برون انداختی نقش بند جان آتش رنگ او با ماستی
3 ور نبودی پرده دار برق سوزان ماه را این زمین خاک همچون آسمان درواستی
4 در ره معشوق جان گر پا و پر کار آمدی ذره ذره در طریقش باپر و باپاستی
5 دیده نامحرمان گردیده بودی عشق را خود طناب خیمههای جمله بر دریاستی
6 گر نه خون آمیز بودی آب چشم عاشقان بر سر هر آب چشمی نقش آن میناستی
7 روز و شب گر دیده بودی آتش عشق مرا گرم رو بودی زمانه دی ز من فرداستی
8 خاک باشی خواهد آن معشوق ما ور نی از او جای هر عاشق ورای گنبد خضراستی
9 حسن شمس الدین تبریزی برافکندی نقاب گر نه اندر پیش او فراش لا لالاستی