ای خواجه مرا با می و میخانه از خواجوی کرمانی غزل 748

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ای خواجه مرا با می و میخانه رها کن

1 ای خواجه مرا با می و میخانه رها کن جان من دلخسته بجانانه رها کن

2 دلدار مرا با من دلسوخته بگذار بگذر ز سر شمع و بپروانه رها کن

3 گر مرتبهٔ یار ز بیگانگی ماست گو مرتبه خویش به بیگانه رها کن

4 بر رهگذرت دنیی و دین دانه و دامست در دام مقید مشو و دانه رها کن

5 گر باده پرستان همه از میکده رفتند سرمست مرا بر در میخانه رها کن

6 آنرا که بود برگ گل و عزم تماشا گو خیمه بصحرا زن و کاشانه رها کن

7 چون مار سر زلف تو زد بر دل ریشم تدبیر فسونی کن و افسانه رها کن

8 گنجست غم عشقت و ویران دل خواجو از بهر دلم گنج به ویرانه رها کن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر