- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران زدن گل ببد خواه خود، از روی جفا نتوان زدن
2 هر که با دست تهی، بار کسان بر دل نهاد همچو کشتی میتواند پای بر توفان زدن
3 ناامیدی بسکه در ایام ما گردیده عام ناید از چاک گریبان، دست بر دامان زدن
4 نازک اندامی که من دیدم، ستم باشد برو از پی قتلم بر آن موی کمر، دامان زدن
5 باغبان از دیدن گلزار حسنش رسم کرد بر گلستان از خیابان ها خط بطلان زدن
6 پیش واعظ ابر و برق مزرع آسودگی گریه برخود کردنست و، خنده بر دوران زدن