بس که خون جگر از راه از امیرخسرو دهلوی غزل 745

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد

1 بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد دل نمی باید ازین ورطه ره بیرون شد

2 ناوک چشم تو تا خون دلم ریخت ز چشم در میان دل و چشم من آن دم خون شد

3 از تب هجر بمردیم به کنج غم و هیچ کس نپرسید که آن خسته غمگین چون شد

4 تا چو ماه نو ازان مهر جدا افتادم عمر من کم شد و مهر رخ او افزون شد

5 گر نه زنجیر دل از طره خوبان کردند زلف لیلی ز چه رو سلسله مجنون شد

6 یار چون درج عقیقی به تبسم بگشاد چشم خسرو چو صدف پر ز در مکنون شد

عکس نوشته
کامنت
comment