بس است شمع قناعت چون مسکن از واعظ قزوینی غزل 12

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

بس است شمع قناعت چون مسکن ما را

1 بس است شمع قناعت چون مسکن ما را چرا بمهر بود چشم روزن ما را

2 کشید خجلت بی برگی از خزان چندان که کرد آب عرق سبز گلشن ما را

3 سیاه باد رخ مفلسی بهر دو جهان که ناامید ز ما کرد رهزن ما را

4 زخلق یاوری هم شده است رسم قدیم مگر بباد دهد برق خرمن ما را

5 زدود مشعل ظالم هم این ستم بس نیست که کرده است سیه چشم روشن ما را

6 کجاست رستم همت که تا ز چاه امل برآرد این دل سخت چو بیجن ما را

7 کمر نبندد الهی کمر بکین بستن که او به کینه کمر بسته دشمن ما را

8 ز جان به جامه پشمین فقر تن دادیم بس است جامه فاخر همین تن ما را

9 بود ز کوتهی تیشه طالب واعظ که گشته است به سر خاک معدن ما را

عکس نوشته
کامنت
comment