1 الا تا زمی از کوه پدید است و ره از سد به کوه اندر زر است و به ره بر شخ و راود
شعر عسجدی
1 سبحان اله درین جوانی و هوس روز و شبم اندیشه همین بودی بس
2 کاندر پیری ز من بباید کس را خود پیر شدم مرا ببایست از کس
1 هر که بر درگه ملوک بود از چنین کار با خدوک بود
1 صبح است و صبا مشکفشان میگذرد دریاب که از کوی فلان میگذرد
2 برخیز چه خسبی که جهان میگذرد بویی بستان که کاروان میگذرد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
شعر عسجدی