الا ای ساقی گلرخ که گشتی از اهلی شیرازی غزل 10

1 الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفل‌ها ز غیرت عاشقان کشتی ز حسرت سوختی دل‌ها

2 از آن روزست در دل‌ها خیال دانه خالت که دهقان ازل تخم محبت ریخت در دل‌ها

3 فغان ای کعبه جان‌ها که در راه تمنایت چو مور از ضعف شیران را به هر گام است منزل‌ها

4 درین وادی مکن ای ساربان آرایش محمل که در خون شهیدان غرقه خواهی دید محمل‌ها

5 ز اشک گرم ما بحر کرم یارب به جوش آور وزین گرداب خون‌افکن گرفتاران به ساحل‌ها

6 به جز پیر مغان زاهد، که سازد مشکل ما حل؟ تو دانی حال خود مشکل چه دانی حل مشکل‌ها

7 پی دنیا و مافیها گران‌جانی مکش اهلی قدح کش گر سبک‌روحی .....ل‌ها