1 ای سنبل زلف سیهت چین همه بر چین از داغ تو شد نافه جگر سوخته در چین
2 با مدعیان نیست جز آلایش دامن دامان خود از صحبت اینطایفه برچین
3 مجنون صفتم دید سگان صف زده گردم گفتا برو از کوی من این معرکه برچین
4 ای زلف بر آن سرو چه پیچی که مرا گفت کز شاخ امید من دلسوخته برچین
5 پاس گل روی تو مراد است که دایم در دیده اهلی است ز خار مژه برچین