1 تلاش برتری از حد، خلاف فرهنگ است برون ز پرده چو شد نغمه، خارج آهنگ است
2 کم است وجه معاش تو، از زیاده روی تو گر بزرگ نباشی، زمانه کی تنگ است؟
3 ز حرف نرم، دل دشمنان بدست آید چو چرب گشت زبان، قلعه گیر بی جنگ است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 غمی در دل کند ماتم سرا صحرا و گلشن را غبار دیده شام تیره سازد روز روشن را
2 ز خرج مال ای منعم، کسی نقصان نمی بیند جوی بر باد دادن، کم نسازد قدر خرمن را
1 نوروز گشت و هر رگ ابری بهار را دست نوازشیست بسر روزگار را
2 از بسکه داده باد صبا برگ گل بآب هر موج گشته شاخ گلی جویبار را
1 لوح دنیا از خط مهر و محبت ساده است ساده تر لوح کسی کو دل بدنیا داده است
2 داغ یاران، محنت دنیا، نفاق همدمان جمله اسباب گذشتن از جهان آماده است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به