-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 افند کلیمیرا از زحمت ما چونی ای جان صفا چونی وی کان وفا چونی
2 ای فخر خردمندان وی بیتو جهان زندان وی عاشق بیدل را درمان و دوا چونی
3 مه گوش همیخارد صد سجده همیآرد میگوید حسنت را کی خوب لقا چونی
4 باری من بیچاره گشتم ز خود آواره زان روز که پرسیدی گفتی تو مرا چونی
5 ماییم و هوای تو دو چشم سقای تو ای آب حیات ما زین آب و هوا چونی
6 تلخ است فراق تو دوری ز وثاق تو ای آنک مبادا کس دور از تو جدا چونی
7 زد طال بقای تو هر ذره که خورشیدی ای نیر اعظم تو زین طال بقا چونی
8 ای آینه مانده در دست دو سه زنگی وی یوسف افتاده با اهل عما چونی
9 ای دلدل آن میدان چونی تو در این زندان وی بلبل آن بستان با ناشنوا چونی
10 ای آدم خوکرده با جنت و با حورا افتاده در این غربت با رنج و عنا چونی
11 ای آنک نمیگنجی در شش جهت عالم با این همگی زفتی در زیر قبا چونی
12 مصباح و زجاجی تو پیش دو سه نابینا از عربده کوران وز زخم عصا چونی
13 پیغام و سلام ما ای باد بگو با دل با این همه بیبرگی داوودنوا چونی
14 بس کردم من اما برگو تو تمامش را کای تشنه پرخواره با جام خدا چونی