- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بی تو گلهای چمن شسته به خون رخسارها خار است بی رخسار تو در دیده گلزارها
2 شد پوستم بر استخوان چون چنگ خشک و از فغان رگها نگر اینک بر آن افتاده همچون تارها
3 تا آفتاب و روی مه دیدند آن زلف سیه در کوی او رو همچو که مانده ست بر دیوارها
4 هر گه که چوگان بازد او، بازم به راهش سر چو گو آری، مرا در عشق او باشد ازین سر کارها
5 تا چند چشم پر زنم در عشق خون بارم ز غم آری، که از غم شسته ام من دست ازین خون بارها
6 پیکان که بودی در درون با تیر خود کردی برون خرسندییی دارم کنون در را بدان زنگارها
7 از دیده اشک من روان، آن سرو دلجوی کسان خسرو چو بلبل در فغان او همنشین با خارها