- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درآمد از در دل چون خرابی ز می بر آتش جانم زد آبی
2 شرابم داد و گفتا نوش و خاموش کزین خوشتر نخوردستی شرابی
3 چو جان نوشید جام جان فزایش میان جان برآمد آفتابی
4 اگرچه خامشی فرمود لیکن دلم با خامشی ناورد تابی
5 فغان دربست تا آن شمع جانها برافکند از جمال خود نقابی
6 چو جانم روی یار خوشنمک دید ز دل خوش بر نمک میزد کبابی
7 همی ناگاه در جان من افتاد عجب شوری عجایب اضطرابی
8 جهان از خود همی پر دید و خود نه من این ناخواندهام در هیچ بابی
9 درین منزل فروماندیم جمله که دارد مشکل ما را جوابی
10 برو عطار و دم درکش کزین سوز چو آتش در دلم افتاد تابی