مست آمد، با جمالی از شفق از واعظ قزوینی غزل 384

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر

1 مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر چهره در دل بردن، از خورشید زرین چنگ تر

2 در تکلم از خرام خود بتمکین تر بسی در تغافل از نگاه خویش، شوخ و شنگ تر

3 نازک اندامی که من دیدم، خدا روزی کند چون قبا برگرد او گردیدن، اما تنگ تر

4 من سری دارم پر از جنگ و، لبی از شکوه پر او دلی از شیشه نازکتر، ز خارا سنگ تر

5 خارج از قانون بود، در پرده هم حرف طلب؛ نغمه یی از بینوایی نیست، سیر آهنگ تر

6 ما اسیران در خم دوران شکار جرگه ایم عرصه را زآن میکند هر لحظه بر ما تنگ تر

7 عیب ما را یک بیک چون دوستان برما شمرد هیچکس با ما نبود از خصم ما یکرنگ تر

8 در دو روز زندگی، واعظ غم روزی مخور رزق اگر تنگ است، باشد وقت از آن هم تنگ تر!

عکس نوشته
کامنت
comment