- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مست من بی خبر از بزم چو در خانه شود جان به همراهی آن نرگس مستانه شود
2 دشمن جان خودم پیش تو، ای تیرانداز دوست نبود که بلا ببیند و بیگانه شود
3 در تو حیرانست نمی داند نظارگیت آن گهی خواهد دانست که در خانه شود
4 می کنم شکر جفایت که چوشه ریزد خون بندگان را همه گفتار ندیمانه شود
5 ای بسا خلق که زنار مغان خواهد بست باش تا زلف تو در کشمکش شانه شود
6 با چنان سلسله زلف که لیلی دارد حق به دست دل مجنونست که دیوانه شود
7 ساقیا، بو که نظر بر شودم بر نظرت باده می ریز که تا بر سر پیمانه شود
8 بسکه پروانه شود سوخته شمع ز عشق عارف از سوختگی عاشق پروانه شود
9 همه شب خسرو و افسانه یار و هر بار قدری گوید و سر بر سر افسانه شود