1 درودی کز نسیمش مشک تاتار خورد خون همچو دل از طره یار
2 سلامی کز شمیمش بوی رضوان شود سرگشته چون جان بهر جانان
3 پس از عجز از سپاس ایزد پاک بود بر جان شاهنشاه لولاک
4 پس آنگه باد بر یاران جانیش به تخصیص آنکه میگویند ثانیش
1 نسیما گرفتند ره بر در آن سرو دلجویت بگو ای زمره شیر افکنان نخجیر آهویت
2 ز طول مدت هجران و شام محنت دوری تو مانی زنده، خالد گشت قربان دو ابرویت
1 جز تو سرمایه جان نیست مرا بی تو سودای جنان نیست مرا
2 کی کنم قول کسی در حق تو گوش جز تو به جهان نیست مرا
1 به چوگان قضا بادا شکسته دست چوگانم که برهم زد هلال ابروی خورشید تابانم
2 مرا سودای چوگان بازی اندر سر کجا بودی؟ اگر قلاب مهرش چنگ واکردی ز دامانم