1 درودی کز نسیمش مشک تاتار خورد خون همچو دل از طره یار
2 سلامی کز شمیمش بوی رضوان شود سرگشته چون جان بهر جانان
3 پس از عجز از سپاس ایزد پاک بود بر جان شاهنشاه لولاک
4 پس آنگه باد بر یاران جانیش به تخصیص آنکه میگویند ثانیش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بی روی توام ای مه نو خانه خراب وز هجر توام صبر به دل نقش بر آب است
2 در خواب توان دیدنت و خواب نیاید از بس که مرا دیده اقبال به خواب است
1 کیست این کز نگهی رهزن صد جان باشد هر زمان جلوه کنان بر سر میدان باشد
2 خسروانه چو پی گوی دواند گلگون سر حد کوه کنش در خم چوگان باشد
1 ای گشته من فگار بی تو نومید ز زندگانی خویش
2 زارم چو کشی به درد هجران می ترس از نوجوانی خویش
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به