1 درودی کز نسیمش مشک تاتار خورد خون همچو دل از طره یار
2 سلامی کز شمیمش بوی رضوان شود سرگشته چون جان بهر جانان
3 پس از عجز از سپاس ایزد پاک بود بر جان شاهنشاه لولاک
4 پس آنگه باد بر یاران جانیش به تخصیص آنکه میگویند ثانیش
1 اگر مرد کاری در دوست باز است وگر قصه جویی، حکایت دراز است
2 بود کار آزادگان ترک هستی به ابحاث محمود و نقل ایاز است
1 جدل با هزبر دمان میکنی چنین میشوی، چون چنان میکنی