مثنویات خالد نقشبندی

خداوندا به حق اسم اعظم
به نور دیده اولاد آدم
به سوز سینه صدیق اکبر
به سلمان و به قاسم بار دیگر
با شاه صفدر کرار، حیدر
که از نیروش واشد باب خیبر
نبد فصلی به روز کاروزارش
ز عزرائیل و ضرب ذوالفقارش
از پس حمد ملک ذوالجلال
بعد درود مه برج کمال
به که به اوصاف شه دادگر
خامه کنم رشک ده نیشکر
آن شه دریا دل والا تبار
داور دادار سیر جم وقار
کوه شرف، کان سخا و هنر
هر که شود از کرمش بهره ور
پی گلگشت در فصل بهاری
گذشتم بر ‌کنار مرغزاری
نگه کردم که مرغ گلستانی
نوا سنج است در مرثیه خوانی
تذرو از مد آهش سرو بر سر
به دل بیم فراقش کشته یکسر
کشیده قمری از اندوه جانکاه
زبان در انما اشکوا الی الله
درودی کز نسیمش مشک تاتار
خورد خون همچو دل از طره یار
سلامی کز شمیمش بوی رضوان
شود سرگشته چون جان بهر جانان
پس از عجز از سپاس ایزد پاک
بود بر جان شاهنشاه لولاک
پس آنگه باد بر یاران جانیش
به تخصیص آنکه می‌گویند ثانیش