- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کشد از گرم رویی، نیک و بد را در بر آیینه ازین رو، نیک و بد را نیز باشد رو در آیینه
2 نباشد شاهدی بر خوبی کس، همچو اطوارش ندارد به ز خود بر خوبی خود محضر آیینه
3 ز یار دلنشینی، هر دمش باید جدا گشتن نمی باشد از آن یک لحظه بی چشم تر آیینه
4 چه نالی از کدورتهای دنیا، کان کند پاکت؛ بود بیجا کند گر شکوه از روشنگر آیینه
5 دل روشن کند هموار زشتیهای دنیا را که زن را میکند مقبول طبع شوهر آیینه
6 شکسته دل ز بس بیند هنرمندان عالم را ز چشم مردمان پوشیده دارد جوهر آیینه
7 تو با خود آنچه کردی از جهالت پیشگی، دیگر بروی خود چه سان خواهی نگه کردن در آیینه؟!
8 به جز اصلاح حال خلق، مطلب نیست واعظ را نگوید عیب مردم را ز روی دیگر آیینه